اگر معلم نگارش بودید …………..
مقدمه
اگر من معلم بودم، معلمی می شدم که اجبار در کارش نبود. به جای گذراندن وقت برای خواندن کتاب، درس زندگی می دادم. چون درس رندگی است که به درد ادم ها می خورد. درس زندگی است که روزی جایی پیش کسی به کار می اید.
بدنه
مثلاً آداب معاشرت که خود بهتنهایی بیشتر از نیمی از سنگینی وزن این درس را بر عهده دارد.
همینکه بدانی چگونه با دیگران، صرفنظر از وضعیت مالی و این بحثهای پیش افتاده صحبت کنی و رفتاری درست داشته باشی، بزرگترین چیز است.
همینکه بتوانی محبت و مهربانی را با یک لبخند هدیه کنی و تخم مهر را در دل هرکس بکای،
همینکه بتوانی دوست خوبی باشی و یا پدر و مادر خوب، همینکه قدردان زحمات همه باشی و از هیچکس انتظار نابجا نداشته باشی و به چیزی که داری قانع باشی ولی دست از رسیدن به هدفت نکشی،
همین که سرت در کار خودت باشد و در زندگی مردم سرک نکشی و دخالت نکنی و اینکه آدمها را از روی ظاهر قضاوت نکنی، بزرگترین و مؤثرترین چیزی است که یک معلم میتواند تدریس کند.
نتیجهگیری
اگر معلم بودم، در کنار ورق زدن بیهوده کتابها کمی به تدریس زندگی میپرداختم تا آدمها اینگونه نباشد؛ و آن موقع زندگی بهتری بود و لبخند بر لبها بود حتی اگر از ته دل نبود بالاخره لحظهای شادی از دلها گذر میکرد.
بفرمایید لطفا جواب معرکه بزن